ابزار منو ثابت

حاج میثم مطیعی
نويسندگان
لوگوي ما

لبيک يا حسين

جديدترين مطالب
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان لبیک یا حسین و آدرس moharam-92.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 244
بازدید کل : 441214
تعداد مطالب : 66
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1

Untitled 1 onvan

لبیک یا حسین

تماس با ما
<-- No right Click by www.1abzar.com --->
روزشمار محرم عاشورا
زیارت عاشورا پخش زنده حرم
ساعت فلش مذهبی دانشنامه عاشورا حدیث موضوعی
پیج رنک گوگل ساعت فلش مذهبی

لبيک يا حسين

روزشمار غدیر حدیث موضوعی انتخاب این صفحه به عنون صفحه خانگی خود

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
چاپ این صفحه
لبیک یا حسین
لبیک یا حسین
لبیک یا حسین
لبیک یا حسین

زندگی نامه امام حسین(ع)

«زندگینامه امام حسین (ع) از بدو ولادت تا وقایع پس از شهادت»

 

  بخش اول - پدر و مادر امام حسین (ع)

 


مادر : وي آن نهال پاک است از سيده نساء العالمين فاطمه زهرا عليها السلام که خداوند اورا به فضل خويش طاهر گردانيد و او را قرار داد تا از ضلالت، هدايت کند و از تفرقه، به جمع باز آورد... او فاطمه زهراست که اخگري از روح پدر و فيضي از نور او دارد و شعاعهايي از هدايتش که وي محل عنايت و توجه او بود و با هاله اي از بزرگداشت و تقدير دربرش گرفت و دوستيش را بر مسلمين فرض کرد تا جزئي از عقيده و دينشان باشد در حالي که فضيلت و جايگاه عظيمش را در اسلام گسترده ساخت تا الگويي براي زنان امتش باشد.

پيامبر صلي الله عليه و آله ارزشها و سجايايش را در نشستهاي عمومي و خصوصي و بر روي منبرش، مورد تکريم قرار داد تا مسلمين آن را حفظ کنند و در گفته هايي که راويان اسلام بر آن اجماع دارند، فرمود:

1 - «خداوند براي خشم تو خشمگين مي شود و براي رضاي تو خشنود مي گردد...».

2 - «همانا فاطمه پاره تن من است، مرا مي آزارد آنچه وي را بيازارد و مرا به زحمت مي اندازد، آنچه وي را به زحمت اندازد...».

3 - «فاطمه، سرور زنان جهانيان است...». و ديگر اخباري از نشانه هاي شخصيت حضرت زهرا عليها السلام سخن گفته که وي سرمشق اسلام و نمونه والا براي زنان اين امت است که راه را براي آنها روشن مي سازد، در حسن رفتار و عفت و به دنيا آوردن نسلهايي مهذب... و چه عظيم است برکت وي و چه پرفايده است براي اسلام و در عظمت شأن وي، اين کافي است که «دولت عظيم فاطميه» از نام وي ناميده شده و نيز «جامع الأزهر» از نام او مشتق شده است و براي عظمت دولت فاطمي اين بس که با نام زهرا تبرک شده باشد.

به هر حال، رسول اکرم صلي الله عليه و آله از غيب خبر يافت که بضعه طاهره اش همان است که ثمره پاک از ائمه اهل بيت عليهم السلام جانشينان پيامبر، داعيان حق در زمين، آنان که سنگيني بار رسالت را تحمل خواهند کرد و در راه اصلاح اجتماعي از هر کوشش و سختي رنج خواهند برد، از وي جدا خواهند شد و لذا پيامبر به وي توجهي مبذول داشت و ذرّيه اش را مورد توجه و عنايت قرار داد.

پدر:
وي ثمره علي، پيشواي حق و عدالت در زمين، برادر پيامبر صلي الله عليه و آله و دروازه علم آن حضرت است، کسي که نسبت به وي به منزله هارون از موسي بود و نخستين کسي که به خدا ايمان آورد و پيامبرش را تصديق کرد. سنگيني بار جهاد مقدس را از نخستين فجر دعوت اسلامي بر دوش گرفت و در مواضع هولناک فرورفت و با نيروهاي شرک و الحاد، درگير نبردي هراس انگيز و تنگاتنگ شد تا اينکه اين دين، پاي گرفت با ساعدي قوي از جهاد و کوششهايش، خداوند وي را به هر مکرمتي گرامي داشت و به هر فضيلتي مخصوص گردانيد، وي پدر ائمه طاهرين است که سرچشمه هاي حکمت و نور را در زمين منفجر ساختند.

بخش دوم - قبل از ولادت امام حسین (ع) و تعبیر یک خواب

نوزاد نخست درخت نبوت و شجره امامت، ذرّيّه طاهره اي را چون شاخه هايي از خود جدا کرد که امتداد رسالت پس از حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله مي باشد. نخستين نوزاد، ابو محمد زکي بود که جان پيامبر صلي الله عليه و آله از شادي وي لبريز شد، پس توجه به وي را آغاز کرد و او را با نمونه ها و کرامتهاي نفسانيش تغذيه مي کرد، کرامتهايي که بازتابش سراسر جهان را در برگرفته است.
تنها روزهاي اندکي که بعضي مورخان آنهارا 52 روز  نوشته اند، سپري شد، سيده زنان، حمل جديدي را داشت که حضرت رسول صلي الله عليه و آله و ديگر مسلمانان بابي صبري منتظر بودند در حالي که همه اميدوار و آرزومند بودند که خداوند آن ستاره را با ستاره اي ديگر همراه سازد تا آسمان امت اسلامي را روشن سازند و امتدادي براي حيات رهايي بخش عظيم باشند. رؤياي ام الفضل سيده ام الفضل دختر حارث ، رؤياي عجيبي را ديد که تعبير آن را متوجه نشد. پس به سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله شتافت و به آن حضرت گفت: «من خواب آشفته اي ديدم که قطعه اي از بدن تو افتاد و در دامن من قرار داده شد».

پيامبر صلي الله عليه و آله هراس وي را بر طرف ساخت و او را مژده خير داد و فرمود: «خير ديده اي! ان شاء اللَّه، فاطمه پسري به دنيا مي آورد و در دامن تو قرار مي گيرد...». روزها به سرعت گذشت و فاطمه سرور زنان، حسين را به دنيا آورد و او در دامن ام الفضل بود به همان گونه که پيامبر صلي الله عليه و آله خبر داده بود. پيامبر صلي الله عليه و آله در انتظار طلوع ستاره مولود جديد باقي ماند که زندگي پاره تنش به او درخشان شود، او عزيزترين با قيماندگان نزد وي از پسران دخترانش بود. مولود مبارك سرور زنان عالميان، نوزاد بزرگوارش را به دنيا آورد که هيچ بانويي از دختران حوّا، نه در عصر نبوت و نه بعد از آن همانند او را نزاييده بود که برکتي عظيم تر و سودي بيشتر از او براي انسانيت داشته باشد. پس پاکتر، طاهرتر و درخشانتر از او نبوده است. دنيا به وي درخشان شد و انسانيت در همه نسلهايش به وي خوشبخت گرديد. مسلمين به او مفتخر شدند و ياد اين مناسبت را گرامي داشتند و هر سال به آن مفتخر و سرافراز گشتند.

وزارت اوقاف مصر در مسجد حسيني، به همين مناسبت جشني رسمي برپا مي کند و اين مناسبت عظيم را گرامي مي دارد همچنانکه در بيشتر مناطق جهان اسلام، مراسمي برپا مي گردد. در آفاق يثرب، بازتاب اين خبر شادي بخش، پيچيد. امهات مؤمنين و ديگر بانوان از زنان مسلمان به خانه سرور زنان شتافتند و اورا بخاطر فرزند جديدش تبريک گفتند و با وي در سرور و شاديهايش مشارکت نمودند.

بخش سوم - اندوه و گريستن پيامبر بعد از ولادت امام حسین (ع)

هنگامي که مژده تولد سبط پيامبر اکرم به آن حضرت داده شد، بلا فاصله به خانه بضعه اش فاطمه عليها السلام شتافت، در حالي که قدمهايش را سنگين بر مي داشت و غم و اندوه بر او چيره گشته بود، پس با صدايي گرفته و اندوهناک صدا زد: «اي اسما! پسرم را نزد من بياور».

اسما، وي را به آن حضرت داد. پيامبر اورا در آغوش گرفت و بسيار بر او بوسه زد، در حالي که گريه را سر داده بود. اسما پريشان شد و گفت: «پدر و مادرم فداي تو باد از چه رو مي گريي؟!».

پيامبر صلي الله عليه و آله در حالي که چشمانش از اشک پر بود، به وي پاسخ داد: «بخاطر اين پسرم مي گريم».

حيرت و سرگرداني بر او دست يافته بود و معناي اين پديده و موضوع آن را درک نمي کرد. پس به سخن آمد و گفت: «او هم اکنون به دنيا آمده است».

پيامبر با صدايي از غم و اندوه، بريده به وي پاسخ داد و فرمود: «گروه جفاکار بعد از من او را مي کشند، خداوند شفاعتم را از آنان دور سازد...».

سپس با اندوه برخاست و اسما را محرمانه گفت: «به فاطمه خبر مده چرا که وي تازه فارغ شده است...»

پيامبر صلي الله عليه و آله غرق در اندوه و غم، از خانه بيرون رفت؛ زيرا او از غيب خبر يافته بود چه مصيبتها و بلاهايي که هر موجود زنده اي را سراسيمه مي سازد، بر اين فرزندش خواهد گذشت.

بخش چهارم - سال ولادت امام حسين (ع)

 

سبط پيامبر صلي الله عليه و آله در سال چهارم هجري ، چشم به دنياي وجود گشود. و گفته شده که در سال سوم بوده و راويان در مورد ماه ولادت آن حضرت، اختلاف دارند و اغلب بر آنند که در ماه شعبان و در روز پنجم از آن مي باشد و بعضي از آنان روز ولادت را معين نکرده اند بلکه گفته اند چند شبي از شعبان گذشته، به دنيا آمد و بعضي از مورخان اين موضوع را ناديده گرفته و به گفتن اينکه در شعبان به دنيا آمده اکتفا نموده اند و بعضي از بزرگان بر اين باورند که آن حضرت در آخر ربيع الاول ولادت يافته و اين بر خلاف مشهوراست پس توجهي به آن نمي شود .

بخش پنجم - مراسم ميلاد امام حسين (ع)

 

پيامبر صلي الله عليه و آله شخصاً بيشتر مراسم شرعي تولد مولود مبارکش را به جاي آورد و اين اعمال را انجام داد:

اذان و اقامه پيامبر صلي الله عليه و آله مولود بزرگوارش را در آغوش گرفت و در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپ او اقامه راخواند و در خبر آمده است که: «اين عمل، نگهدارنده نوزاد از شيطان رجيم است». نخستين صدايي که به گوش حسين عليه السلام رسيد، صداي جدش حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله بود؛ نخستين کسي است که به سوي خدا روي آورد و مردم را به طرف او خواند و سرود آن صدا: «اللَّه أکبر لا إله إلّا اللَّه...» بود. پيامبر صلي الله عليه و آله اين کلمات را که جوهر ايمان و واقعيت اسلام را در بردارد، در جان فرزند نوزادش کاشت و او را به آنها تغذيه نمود و آنها از عناصر و ارکان وجوديش گرديد و در همه مراحل زندگيش، شيفته آنها شد، پس به سوي ميدانهاي جهاد شتافت و همه چيز را فدا کرد تا اين کلمات در زمين، بلندي يابد و نيروهاي خير و صلح، حاکم شود و نشانه هاي ارتداد جاهلي - که براي خاموشي نور خدا کوشا بود - درهم کوبيده و نابود شود.

نامگذاري پيامبر صلي الله عليه و آله او را «حسين» ناميد همان گونه که برادرش را «حسن» نام نهاد و مورخان مي گويند که عرب در جاهليتش اين دو نام را نمي شناختند تا فرزندان خودرا به آنها بنامند بلکه پيامبر صلي الله عليه و آله آنان را به وحيي از آسمان به اين نامها نامگذاري فرمود. و اين نام شريف، اسم عَلَمي شد براي آن ذات عظيمي که آگاهي و ايمان را در زمين منفجر ساخت و ياد آن، همه زبانهاي جهان را دربرگرفت و مردم شيفته آن شدند تا آنجا که نزد آنان شعار مقدسي براي همه نمونه هاي والا شد و شعاري براي هر فداکاري که بر اساس حق و عدل باشد.

 

عقيقه پس از گذشت هفت روز از تولد سبط پيامبر صلي الله عليه و آله آن حضرت دستور داد تا گوسفندي را برايش عقيقه کنند و گوشتش را براي فقرا تقسيم نمايند. و نيز دستور داد تا يک ران از آن گوسفند به قابله داده شود و اين امر از جمله مواردي مي باشد که اسلام در زمينه هاي نيکوکاري و احسان، تشريع نموده است. تراشيدن موي سر امام حسين پيامبر صلي الله عليه و آله همچنين دستور داد تا موي سر فرزند نوزادش را بتراشند و هموزن آن را به فقرا نقره صدقه دهند وزن آن، يک و نيم درهم شد بر حسب آنچه در حديث آمده است و سر آن حضرت را با عطري مرکب از زعفران و مواد ديگر، بمالند و نهي فرمود از آنچه در جاهليت عمل مي شد که سر نوزاد را با خون مي ماليدند.

 ختنه پيامبر صلي الله عليه و آله به اهل بيت خود فرمود تا نوزادش را در روز هفتم تولدش، ختنه کنند. پيامبر صلي الله عليه و آله ختنه طفل را در اين سن نورس، تشويق نمود؛ زيرا براي آن، پاکتر و طاهرتر است .

بخش ششم - عنايت پيامبر به امام حسين (ع)

 

پيامبر صلي الله عليه و آله شخصاً سرپرستي امام حسين را به عهده گرفت و به وي توجهي فراوان داشت و روحش را با روح خود و عواطفش را با عواطف خويش آميخته ساخت. و بنابر آنچه مورخان مي گويند، انگشت ابهام خودرا در دهان وي مي گذاشت و آن حضرت، وي را پس از تولدش گرفت و زبانش را در دهان او گذاشت تا او را از تراوش نبوت، تغذيه دهد، در حالي که به او مي فرمود: «هان اي حسين! هان اي حسين! خداوند نپذيرفت جز آنچه را خود خواهد - يعني امامت را - که در تو و در فرزندانت باشد...».

و در اين باره «سيد طباطبائي» مي گويد: ذادوا عن الماء ظمآناً مراضعه من جده المصطفي الساقي أصابعه يعطيه ابهامه آناً و آونة لسانه فاستوت منه طبائعه غرس سقاه رسول اللَّه من يده وطاب من بعد طيب الأصل فارعه «او را تشنه از آب بازداشتند، آنکه جدش مصطفي از انگشتانش به او مي نوشانيد». «گاهي (انگشت) ابهامش را به او مي داد و گاهي زبانش را تا اينکه سرشتهايش از او پاي گرفت». «نهالي که پيامبر خدا از دست خود آن را آبياري کرد و بعد از نيکي اصلش، شاخه ها نيز نيکو گرديد».

پيامبر صلي الله عليه و آله در جان نوزادش، بزرگواريها و مکرمتهايش را فرو ريخت تامثالي از او و ادامه اي براي زندگيش باشد و در نشر اهداف و حمايت از اصولش نماينده او گردد. تعويذ پيامبر براي حسنين (تعويذ): پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ کردن کسي. و نيز به معني دعاهايي که بر کاغذ مي نويسند و به گردن يا بازو مي بندند براي دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت (فرهنگ عميد). از عنايت پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت به سبطينش و از علاقه شديد آن حضرت بر نگهداري آنها از هر بدي و هر شرّ، اين بود که بسيار پيش مي آمد که آنها را تعويذ مي کرد. «ابن عباس» روايت کرده: «پيامبر صلي الله عليه و آله» حسن و حسين را تعويذ مي کرد و مي فرمود: أعوذ بکلمات اللَّه التامة من کل شيطان و هامة و من کل عين لامة. و مي فرمود: ابراهيم اين گونه دو فرزندش اسماعيل و اسحاق را تعويذ مي کرد» و «عبدالرحمان بن عوف» مي گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به من گفت: «اي عبدالرحمان! آيا نمي خواهي تو را تعويذي بياموزم که ابراهيم دو پسرش اسماعيل و اسحاق را به آنها تعويذ مي نمود و من دو پسرم حسن و حسين را... کفي باللَّه واعياً لمن دعا و لا مرمي وراء امر اللَّه لمن رمي...» .«خداوند براي کسي که دعا کند، کافي نگهدارنده اي است و جاي تير انداختني بعد از امر خدا براي هرکس که تيربيندازد، وجود ندارد». اين امر، بر عمق محبت و عطوفتي دلالت دارد که پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت به آن دو داشته و اينکه آن حضرت بيم از آن داشت که چشم حسودان آنها را بزند، پس آن دو را با اين دعا از چشم بد حفظ مي کرد.

بخش هفتم - چهره امام حسين (ع)

 

در چهره امام حسين عليه السلام نشانه هاي جدش، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آشکار شد؛ زيرا در اوصاف خود همانند آن حضرت بود و در اخلاقي که پيامبر به آنها بر ديگر پيامبران، امتياز يافت نيز همانند وي گرديد. «محمد بن ضحاک» اورا توصيف نموده گفت: «بدن حسين، شبيه بدن پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بود» و گفته شده: «از ناف تا پاهايش، شبيه پيامبر صلي الله عليه و آله بود».

و حضرت امام علي عليه السلام فرمود: «هرکس دوست دارد که به شبيه ترين مردم به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ما بين گردن و دهان آن حضرت بنگرد، به حسن نگاه کند و هرکس دوست دارد که به شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله از گردن تا قوزک پا نگاه کند، از نظر خلقت و رنگ، به حسين بن علي بنگرد...».

بر چهره شريف آن حضرت، نشانه هاي امامت آشکار شد و چهره اش از درخشانترين چهره هاي مردم بود و آن گونه بود که «ابو کبير هذلي» مي گفت: «واذا نظرت الي اسرة وجهه برقت کبرق العارض المتهلل»

«هرگاه به خطوط چهره اش بنگري همچون ابرباران زا، برق مي زند».

بعضي از تذکره نويسان، آن حضرت را چنين وصف کرده اند: «سفيد چهره بود و هرگاه درجايي مي نشست که در آن تاريکي بود، با سفيدي زيبايي و گردنش، آنجا روشن مي گشت». و ديگري مي گويد: «جمالي عظيم داشت و نور درخشنده اي در پيشاني و گونه هايش بود که اطرافش را در شب تاريک، روشن مي ساخت و شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله بود». و يکي از شهدا، از يارانش در شعر حماسي که سروده روز طف بود، آن حضرت را وصف کرده گويد: له طلعة مثل شمس الضحي له غرة مثل بدر منير

«طلعتي چون خورشيد هنگام بالا آمدن روز دارد و پيشاني او همچون ماه تابان است». هيبت امام حسين علیه السلام

سيماي انبيا بر آن حضرت بود و در هيبت همچون جدّ خود بود که پيشانيها در برابرش به تواضع مي افتادند. يکي از جلادان پليس ابن زياد در وصف هيبت عظيمش مي گويد: «نور چهره اش و جمال هيبتش مارا از انديشيدن در مورد کشتن او به خود مشغول ساخت».

روز طف، ضربات شمشيرها و زخمهاي نيزه ها نور چهره اش را پنهان ننمود و در شکوه و زيبايي منظر، همچون ماه تمام بود و در اين باره «کعبي» مي گويد: و مجرح ما غيرت منه القنا حسناً و لا اخلقن منه جديدا قد کان بدراً فاغتدي شمس الضحي

مذ ألبسته يد الدماء برودا «وآن مجروحي که نيزه ها زيباييش را دگرگون نساختند و تازه اي از او را کهنه ننمودند».

«او ماه تمامي بود که به خورشيدي در بلنداي روز تبديل شد. آنگاه که دستهاي خون آلود، جامه هايي بر او پوشاند.

و هنگامي که سر مبارک آن حضرت را نزد ابن زياد بردند، از نور چهره اش در شگفت شد و گفت: «کسي همچون او زيبا نديده ام!».

«انس بن مالک» بر او اعتراض نمود و گفت: «مگر نه اين است که وي شبيه ترين آنان به رسول خدا بود؟». و هنگامي که آن سر شريف را بر يزيد بن معاويه عرضه داشتند، از جمال هيبتش به حيرت افتاد و گفت: «من هرگز صورتي زيباتر از او نديده ام!». پس يکي از حاضران به وي گفت: «او شبيه رسول خدا صلي الله عليه و آله بود». راويان، اجماع دارند که وي در اوصاف و نشانه هايش همانند جدش حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله بود و در شباهت و صفات، با آن حضرت شباهت داشت و هنگامي که «عبيد اللَّه بن حر جعفي» به ديدار حضرتش مشرف شد، جانش از اقدام و اجلال او سرشار شد و اظهار داشت: «من هرگز کسي را نديده ام که زيباتر وچشمگير تر از حسين باشد...». بر چهره او سيماي پيامبران و هيبت متقيان آشکار شد و لذا چشم بينندگان خود را پر مي کرد و پيشانيها در برابرش به خضوع و احترام، خم مي شد.

 بخش هشتم - القاب و کنیه امام حسين (ع)

 

القاب آن حضرت و آنچه از صفات بلند در وجودش بود، بر علوّ ذات وي دلالت دارد و آنها عبارتند از:

1-شهيد

2-طيّب

3-سيّد شباب اهل الجنّه (سرور جوانان اهل بهشت)

4 – سبط به اعتبار فرمايش پيغمبر صلي الله عليه و آله که فرمود: «حسين، سبطي از اسباط است»

 5-رشيد

6-وفي (وفادار)

7-التابع لمرضاة اللَّه (پيرو رضاي خدا)

8-الدليل علي ذات اللَّه (دليل و راهنما برذات حق)

9-مطهر

10-برّ(نيکوکار)

11-احد الکاظمين (يکي از فرو خورندگان خشم)

كنيه امام حسين کنيه آن حضرت «ابو عبداللَّه» (5) بود و بسياري از مورخان گفته اند که وي کنيه اي غير از آن نداشته است و گفته شده: کنيه اش «ابو علي» (7) مي باشد و مردم پس از شهادتش او را «ابو الشهداء و ابو الاحرار» کنيه دادند.

بخش نهم - نقش انگشتر ، عطر و خانه امام حسین (ع)

 

نقش نگين انگشتر امام حسين علیه السلام آن حضرت، دو انگشتري داشته؛ يکي از آنها عقيق بوده که بر آن «ان اللَّه بالغ امره» نقش شده بود و ديگري همان است که در روز شهادتش، به غارت برده شد و بر آن نوشته شده بود: «لا إله إلّا اللَّه عدد لقاء اللَّه» و وارد شده است: «هر کس مانند آن، انگشتر خود سازد، براي او مانعي از شيطان خواهد بود» استعمال عطر آن حضرت، به عطر علاقه داشت و در سفر و حضر، مشک از او دور نمي شد و در مجلس او، بخور عود وجود داشت. خانه مسكوني امام حسين نخستين خانه اي که با والدينش در آن ساکن شد، مجاور خانه عايشه بود و دري به مسجد داشت که به خانه فاطمه شناخته مي شد.

بخش دهم - خبر پيامبر از شهادت امام حسين(ع)

 

پيامبر صلي الله عليه و آله ياران خودرا از کشته شدن ريحانه و سبط خويش با خبر ساخت و اين امر را ميان مسلمين انتشار داد به طوري که اين موضوع نزد آنها از امور حتمي گرديد و در مورد آن هيچگونه شکي نداشتند. «ابن عباس» مي گفت: «ما شکي نداشتيم و اهل بيت فراوان بودند که حسين بن علي در طف کشته مي شود». پيامبر صلي الله عليه و آله در چند موضع بخاطر سختيها و فجايعي که دلهارا آب مي کند و بر ريحانه اش خواهد گذشت، به سختي و با سوز دل گريست. در اينجا مروري بر آن اخبار مي کنيم:

1-«ام فضل دختر حارث» روايت کرده: حسين در بغل من بود که بر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شدم در حالي که حسين را با خود داشتم. پس او را در دامن رسول خدا صلي الله عليه و آله گذاشتم، سپس متوجه شدم که چشمان پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از اشک لبريز شده اند. به آن حضرت گفتم: اي پيامبر خدا! پدر و مادرم فداي تو باد! تورا چه مي شود؟
حضرت فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و مرا خبر داد که امتم اين پسرم را خواهند گشت». ام فضل پريشان گشت و گفت: اين کشته مي شود؟ و به حسين اشاره نمود. حضرت فرمود: آري. و جبرئيل تربتي سرخ رنگ از تربتش را براي من آورد. ام فضل به گريه پرداخت و غم و اندوهي فراوان براو دست يافت.

 2 - «جناب ام سلمه» روايت کرده: شبي رسول خدا به بستر رفت تا بخوابد، پس پريشان برخاست. باز به خواب رفت و پريشان بيدار شد، کمتر از آنچه بار اوّل از او ديده بودم، پس از آن خوابيد و بيدار شد، در حالي که خاک سرخ رنگي در دست او بود و آن حضرت آن را مي بوسيد، به ايشان گفتم: اي رسول خدا! اين خاک چيست؟ حضرت فرمود: «جبرئيل مرا خبر کرد که اين (يعني حسين) در سرزمين عراق کشته مي شود. پس به جبرئيل گفتم: خاک زميني را که در آن کشته مي شود به من نشان ده و اين تربت اوست».

 3 - «ام سلمه» روايت کرده: روزي پيامبرصلي الله عليه و آله در خانه ام نشسته بود، پس فرمود: «کسي برمن وارد نشود». من منتظر ماندم، پس حسين داخل شد و من صداي گريه پيامبر را شنيدم و ديدم که حسين در بغل (يا در کنار وي) نشسته بود و آن حضرت دست بر او مي کشيد و مي گريست. به او گفتم: به خدا من متوجه نشدم تا اينکه وارد شد. حضرت به من فرمود: «جبرئيل همراه ما در خانه بود و گفت: آيا اورا دوست داري؟ گفتم: آري. گفت امت تو اورا در سرزميني که به آن «کربلا» گفته مي شود، خواهند کشت. پس جبرئيل مقداري از خاک آن را گرفت و به پيامبر نشان داد».

4 - عايشه روايت کرده: حسين بن علي بررسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شد در حالي که به آن حضرت وحي مي شد، پس به روي پيامبر جست در حالتي که پيامبر به طرف زمين خم شده بود. جبرئيل گفت: اي محمد! آيا او را دوست داري؟ فرمود: «چرا پسرم را دوست نداشته باشم؟» گفت: امت تو او را پس از تو خواهند کشت. پس جبرئيل دست خود را دراز کرد و خاک سفيد رنگي را براي آن حضرت آورد و گفت: در اين سرزمين است که اين پسر تو کشته مي شود و نام آن «طف» است. هنگامي که جبرئيل نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله رفت، در حالي که آن خاک در دست آن حضرت بود و مي گريست، فرمود: «اي عايشه! جبرئيل به من خبر داد که پسرم حسين در سرزمين طف کشته مي شود و اينکه امت من پس از من دچار فتنه خواهند شد». سپس به سوي اصحاب خود خارج شد که علي، ابوبکر، عمر، حذيفه، عمار و ابوذر در ميان آنان بودند، در حالي که مي گريست. آنان به سوي آن حضرت شتافتند و گفتند: «يا رسول اللَّه! چه چيزي تو را مي گرياند؟» حضرت فرمود: «جبرئيل به من خبر داد که پسرم حسين پس از من در سرزمين طف کشته مي شود و اين خاک را براي من آورد و به من خبر داد که قبر وي در آن خواهد بود».

 5 - «زينب دختر جحش» همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده: پيامبر نزد من خوابيده بود، در حالي که حسين درخانه، چهار دست و پا مي رفت. پس، از او غفلت کردم تا اينکه نزد پيامبر رسيد و بر شکم آن حضرت بالا رفت. سپس پيامبر به نماز برخاست و او را بغل کرد و هرگاه به رکوع و سجود مي رفت، وي را بر زمين مي گذاشت و چون بر مي خاست او را بر مي داشت. هنگامي که نشست به دعا مشغول شد و دستان خودرا بلند کرد و گفت... پس وقتي که نماز را به پايان رساند به آن حضرت گفتم: «يا رسول اللَّه! امروز ديدم چيزي را انجام دادي که قبلاً نديده ام انجام داده باشي؟».حضرت فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد که پسرم کشته مي شود». گفتم: «پس در اين صورت به من نشان بده و او خاکي سرخ رنگ برايم آورد».

 6 - «ابن عباس» روايت کرده: حسين در آغوش پيامبر صلي الله عليه و آله بود، پس جبرئيل گفت: آيا اورا دوست داري؟ فرمود: «چگونه او را دوست نداشته باشم در حالي که وي ميوه دل من است؟». گفت: امت تو اورا خواهند کشت، آيا مي خواهي موضع قبر اورا به تو نشان دهم؟ پس مشتي گرفت و ناگهان خاک سرخ رنگي بود.

 7 - «ابو امامه» روايت کرده: رسول خداصلي الله عليه و آله به همسرانش فرمود: اين کودک را نگريانيد (يعني حسين را) گفت: و آن روز، روز ام سلمه بود، پس جبرئيل فرود آمد و رسول خدا صلي الله عليه و آله به درون خانه رفت و به ام سلمه فرمود: «نگذار کسي بر من وارد شود». پس حسين آمد و هنگامي که ديد پيامبر در خانه است، خواست که داخل شود ولي ام سلمه اورا به آغوش گرفت و او را لالايي مي داد و آرام مي کرد. هنگامي که گريه اش شديد شد، وي را رها کرد، پس داخل شد تا اينکه در آغوش پيامبر صلي الله عليه و آله نشست. جبرئيل به پيامبر گفت: امت تو اين پسر تو را خواهند کشت. حضرت فرمود: «او را مي کشند در حالي که به من ايمان داشته باشند؟!!». جبرئيل گفت: آري، اورا مي کشند. و جبرئيل خاکي را گرفت و به آن حضرت گفت در فلان مکان کشته مي شود. پس رسول خدا صلي الله عليه و آله خارج شد در حالي که حسين را به آغوش گرفته، اندوهگين و افسرده بود. ام سلمه گمان کرد که آن حضرت از وارد شدن کودک بر او غمگين شده است، پس گفت: اي پيامبر خدا! فداي تو گردم! فرمودي اين کودک را نگريانيد و به من دستور دادي که نگذارم کسي بر تو وارد شود و او آمد و من او را رها کردم. پيامبر پاسخي به وي نداد و به سوي اصحابش خارج شد در حالي که غرق در اندوه و غم بود، پس به آنان فرمود: «امت من اين را مي کشند (و به حسين اشاره فرمود)». ابوبکر و عمر روي به آن حضرت کردند و گفتند: اي پيامبر خدا! آيا در حالي که مسلمان باشند؟!! فرمود: «آري و اين تربت اوست...»

 8 - «انس بن حارث» از پيامبرصلي الله عليه و آله روايت کرد که فرمود: «اين پسرم (و به حسين اشاره نمود) در سرزميني که به آن کربلا گفته مي شود،کشته مي گردد، پس هرکس آن (حادثه) را شاهد باشد، اورا ياري نمايد». هنگامي که حضرت حسين به سوي کربلا خارج شد، انس همراه آن حضرت رفت و در خدمت ايشان شهيد گشت.

 9 - «ام سلمه» روايت کرده: حسن و حسين در حضور پيامبر در خانه ام بازي مي کردند، پس جبرئيل فرود آمد و گفت اي محمد! امت تو اين پسرت را پس از تو خواهند کشت (وبه حسين اشاره نمود).
رسول خدا صلي الله عليه و آله گريست و اورا به سينه خود فشرد در حالي که تربتي در دست او بود، پس آن را مي بوييد و مي گفت: «واي بر کرب و بلا!» و آن را به ام سلمه داد و به وي فرمود: «هرگاه اين خاک به صورت خون در آمد، بدان که پسرم کشته شده است». «ام سلمه» آن را در شيشه اي گذاشت و هر روز آن را وارسي مي کرد و مي گفت: «آن روز که به صورت خون در مي آيي، روزي عظيم خواهدبود...».

 10 - پيامبر صلي الله عليه و آله در خواب ديد که سگي سياه و سفيد، خونش را مي ليسد، آن را تعبير فرمود که مردي فرزندش حسين را مي کشد، پس شمر بن ذي الجوشن ابرص بود که امام حسين را کشت.

11 - «ام سلمه» روايت کرده رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «حسين بن علي در پايان شصت (سال) از هجرتم کشته مي شود».

12 - «معاذ بن جبل» روايت کرده رسول خدا صلي الله عليه و آله بر ما خارج شد و فرمود: «من محمد هستم که آغازها و پايانهاي سخن به من داده شده است، پس مرا اطاعت کنيد ما دام که در ميان شما هستم و هرگاه از دنيا برده شوم، بر شما باد به کتاب خداي عزوجل که حلال آن را حلال بداريد و حرامش را حرام بشماريد، مرگ به سوي شما آمده... فتنه ها همچون پاره هاي شب تاريک به طرف شما آمده هر چه فرستادگاني بروند، فرستادگاني مي آيند، نبوت تناسخ يافته و به صورت پادشاهي در آمده، خداوند رحمت کند هرکس را که آن را به حقّش بگيرد و آن گونه که وارد آن شده باشد از آن خارج شود. اي معاذ! نگهدار و بشمار». معاذ گفت: تا پنج شمردم (يعني از خلفا) پس پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «يزيد، خداوند يزيد را برکت ندهد...». سپس چشمان آن حضرت اشکبار گرديد. پس حضرت فرمود: «از قتل حسن به من خبر داده شد و تربتش را براي من آوردند و از قاتلش باخبر گشتم. در ميان قومي  شته نشود و آنان از او دفاع ننمايند مگر اينکه خداوند ميان سينه ها و قلبهايشان جدايي بيفکند و بدانشان را بر آنان مسلط مي گرداند آنها را پراکنده سازد...». سپس آن حضرت فرمود: «آه! بر فرزندان آل محمد از خليفه اي که او را بگمارند، ناز پرورده اي که جانشين مرا مي کشد و جانشين جانشين را. اي معاذ! نگهدار». پس وقتي که به ده رسيدم، يعني ده نفر از کساني که حکومت را پس از او عهده دار مي شوند، فرمود: «وليد ، نام فرعون ويرانگر شرايع اسلام است که فردي از افراد خانواده اش، به خون او دست مي يازد و خداوند  مشيرش را بر مي کشد که غلاف نگردد و مردم باهم مختلف شوند و چنين گردند»، پس انگشتان خودرا به هم پيچيد.

سپس فرمود: «پس از سال يکصدوبيست، مرگي سريع و قتلي فراگير خواهد بود که هلاکشان در آن باشد و مردي از فرزندان عباس بر آنها حاکم خواهد شد». پيامبر صلي الله عليه و آله از پشت سراپرده غيب، آنچه را که از فجايع و فتنه ها پس از او بر امّتش خواهد گذشت، به سبب آنچه ميان آنان از جنگ قدرت هولناک پيش مي آيد تا آنجا که امر مسلمين به فراعنه شرّ و جباران کفر از بني اميه مي رسد و آنان به قتل مسلمين مي پردازند و آنان را خوار مي سازند، آن گونه که خبرداد از آنچه بر سبطش خواهد گذشت از قتل و آزار از سوي يزيد بن معاويه. و آن حضرت صلي الله عليه و آله زوال حکومت اموي و انتقال آن به بني عباس را خبر داد و آنچه امت در آن دوره هاي سخت از قتل و ظلم و ستم خواهند کشيد و همه آن امور بر صحنه زندگي، محقق گشت آن گونه که صادق امين فرموده بود.

 13 - «ابن عباس» روايت کرده: هنگامي که دو سال از تولد حضرت حسين گذشت، پيامبر صلي الله عليه و آله به سفري رفت. پس وقتي که در ميانه راه بود، ايستاد و استرجاع نمود و چشمانش به اشک نشست. پس در مورد آن پرسيده شد. فرمود: «اين جبرئيل است که مرا از سرزميني در کنار فرات خبر مي دهد که به آن کربلا گفته مي شود، فرزندم حسين بن فاطمه در آنجا کشته مي شود». جمعي از صحابه به آن حضرت روي کرده گفتند: «يا رسول اللَّه! چه کسي اورا خواهد کشت؟ آن حضرت با کلماتي بريده و اندوهبار به آنان پاسخ داد: «مردي که اورا يزيد نامند. خداوند به وي برکت ندهد و گويي که به قتلگاه و آرامگاهش مي نگرم در حالي که سر او را به هديه مي برند. به خدا هرکس به سر فرزندم حسين بنگرد و شاد گردد، خداوند ميان قلب و زبانش جدايي مي افکند».

وقتي که پيامبر از سفر بازگشت، اندوهگين بود، پس به منبر رفت و مسلمين را اندرز گفت، در حالي که دو نوه و دو گل خودرا همراه داشت و سر به سوي آسمان برداشت و گفت: «خداوندا! من محمد بنده و پيامبر تو هستم و اين دو بهترين عترت و نيکوترين ذريّه و ريشه من و کساني هستند که در امتم باقي مي گذارم.. خداوندا! جبرئيل مرا خبر داده که اين فرزندم (و اشاره به حسين نمود) کشته مي شود و فرو گذاشته مي گردد، خداوندا! او را در قتلش برکت فرما و وي را از سروران شهدا قرار ده که تو بر هر چيزي توانا هستي. خداوندا! آنکه او را بکشد و فرو گذارد، برکت عطا مفرما...». صحن مسجد يکپارچه فريادي خروشان از گريه و زاري شد. پس پيامبر به آنها فرمود: «آيا گريه مي کنيد و اورا ياري نمي دهيد؟ خداوندا! تو وليّ و ياور او باش!!». ابن عباس گويد: پيامبر همچنان رنگ برگشته و با چهره اي افروخته باقي ماند، پس بار ديگر به منبر رفت و براي مردم خطبه شيواي مختصري ايراد فرمود، در حالي که اشک از چشمانش سرازير بود، سپس فرمود: «اي مردم! من در ميان شما دو چيز گرانبها برجاي گذاشته ام، کتاب خدا، عترت، اصل، ريشه، نهاد و ثمره ام را که از يکديگر جدا نمي شوند تا اينکه کنار حوض برمن وارد شوند. همانا من در مورد آنها از شما درخواست نمي کنم جز آنچه را که پروردگارم مرا به آن فرمان داده است، مودت نسبت به خويشاوندانم؛ پس بنگريد که فردا کنار حوض در حالي با من روبه رو نشويد که عترتم را به خشم آورده باشيد. همانا روز قيامت سه پرچم از اين امت بر من وارد خواهند شد؛ پرچمي سياه و تاريک که فرشتگان از آن در هراس مي شوند، در برابر من مي ايستند و از آنها مي پرسم که کيستيد؟ آنها مرا از ياد مي برند و مي گويند: ما اهل توحيد از عرب هستيم. پس مي گويم: من احمد پيامبر عرب و عجم هستم. آنها مي گويند: ما از امّت تو هستيم اي احمد! به آنها مي گويم پس از من با اهل و عترتم و با کتاب پروردگارم چگونه رفتار نموديد؟ آنان مي گويند: کتاب را ضايع و پاره پاره نموديم و اما عترت تو را بر آن بوديم تا آنها را از روي زمين برداريم. پس، از آنان روي خود را مي گردانم و آنان تشنه کام و رو سياه بر مي گردند.

سپس پرچم ديگري بر من وارد مي شود که از پرچم نخست سياهتر باشد. به آنها مي گويم شما کيستيد؟ آنها مانند گروه قبلي مي گويند: ما از اهل توحيد هستيم، ما امت تو هستيم. به آنان مي گويم پس از من با ثقلين اصغر و اکبر، با کتاب خدا و با عترتم چگونه رفتار نموديد؟ مي گويند: با ثقل اکبر، مخالفت نموديم و ثقل اصغر را فرو گذاشتيم و آنان را در همه حال تار و مار نموديم. به آنها مي گويم از نزد من دور شويد. آنان تشنه کام و رو سياه مي روند. سپس پرچم ديگري بر من وارد مي شود که نور افشاني مي نمايد. به آنان مي گويم! شما کيستيد؟ مي گويند: ما کلمه توحيد هستيم. ما امت محمدّيم و ما باقيماندگان اهل حق مي باشيم که کتاب پروردگارمان را برگرفتيم و حلال آن را حلال و حرامش را حرام دانستيم و ذريّه پيامبرمان محمدصلي الله عليه و آله را دوست داشتيم و آنها را ياري نموديم به آنچه خودمان را ياري کرديم، همراه آنان جنگيديم و با مخالفانشان نبرد کرديم. پس من به آنها مي گويم: مژده باد شمارا که من پيامبرتان محمد هستم! شما در سراي دنيا آن گونه بوديد که خود توصيف نموديد. سپس به آنان از حوض خود مي نوشانم و آنها سيراب مي روند. همانا جبرئيل مرا باخبر ساخته که امتم فرزندم حسين را در سرزمين کرب و بلا مي کشند که لعنت خدا برکشنده و فرو گذارنده او تا پايان روزگار باد...». سپس حضرت از منبر فرود آمد و کسي از مهاجرين و انصار باقي نماند مگر اينکه به يقين دانست که حسين کشته مي شود.اينها بعضي از خبرهايي است که پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد کشته شدن سبط و ريحانه اش بيان فرمود و از آنها شدت حزن و اندوه آن حضرت بر او را مي توان دريافت. مسلمانان از اين اخبار به کشته شدن امام يقين کرده و در آن هيچگونه شکي نداشته اند،همچنانکه حضرت حسين عليه السلام نيز به آنها ايمان داشت و اين مطلب را در مواضع بسياري - که ضمن اين کتاب به آنها خواهيم پرداخت - بيان فرمود.

 بخش یازدهم - عُمَر و حضرت امام حسين (ع)

 

امام حسين عليه السلام در دل، اندوهي فراوان و غمي جانکاه داشت از آن که جايگاه پدرش را غصب نموده بود و اين امر، عنصري از عناصر ناخرسندي و دل آزردگي براي آن حضرت به وجود آورد و با آگاهي تمام، احساس تلخکامي مي نمود در حالي که در سن و سال آغازين خود بود. مورخان مي گويند: روزي عمر بالاي منبر به خطبه مشغول بود که ناگهان حسين را ديد که به سوي او از منبر بالا مي رفت و فرياد بر مي آورد: «پايين بيا، از منبر پدرم پايين بياوبه سوي منبر پدرت برو». عمر مبهوت شد و حيرت بر او مستولي گشت و گفته اش را تصديق کرد و گفت: «راست گفتي، پدرم منبري نداشته است». پس اورا گرفت و در کنار خويش نشاند و شروع کرد به تحقيق درباره اينکه چه کسي اين مطلب را به او دستور داده و به او گفت: «چه کسي تو را ياد داده است؟». امام فرمود: «به خدا قسم! هيچ کس به من ياد نداده است». احساسي پر از رنج از هوشي سرشار و ادراکي گسترده سربر آورده بود. آن حضرت به منبر جدش نگريست، منبري که سرچشمه نور و آگاهي بود و ديد که شايسته نيست پس از آن حضرت، کسي جز پدرش، پرچمدار علم و حکمت در زمين، از آن منبر بالا رود. مورخان مي گويند: عمر به حضرت امام حسين عليه السلام بسيار توجه داشت و از او خواسته بود که هرگاه مطلبي براي او پيش آيد به نزد وي برود. روزي به سوي وي رفت و او را در جلسه اي محرمانه با معاويه يافت و پسرش عبداللَّه را ديد و از وي اجازه خواست، ولي به او اجازه اي داده نشد، پس همراه وي بازگشت. روز بعد، عمر آن حضرت را ديد و به او گفت: «اي حسين! چه چيزي مانع شد که نزد من نيايي». امام فرمود: «من آمدم در حالي که تو بامعاويه به جلسه محرمانه نشسته بودي، پس همراه ابن عمر بازگشتم». عمر گفت: «تو از ابن عمر شايسته تر بودي؛ زيرا آنچه را بر سرما مي بيني، خداوند و پس از او شما بر سر ما قرار داده ايد». سياست وي اقتضا داشت که با حسن و حسين عليهما السلام دو سبط پيامبر صلي الله عليه و آله با تکريم فراوان برخورد نمايد، پس براي آنها سهمي از غنايم مسلمين قرارداد. روزي جامه هايي از بافت رنگ آميزي شده يمن به وي رسيد و آنها را تقسيم کرد و آن دو را فراموش نمود. پس به عامل خود در يمن نوشت که دو جامه برايش بفرستد و او برايش فرستاد و آنها را بر آن دو پوشانيد. عمر، عطاي آنهارا مانند پدرشان قرارداده و آنهارا به قسمت اهل بدر که پنج هزار بود، ملحق کرده بود.

از امام حسين عليه السلام مطلبي در خصوص روزگار عمر به ما نرسيده است جز آنچه بيان نموديم و علت آن به گوشه گيري حضرت امام امير المؤمنين و فرزندانش از دستگاه حکومتي بر مي گردد که کناره گيري از آن قوم و عدم شرکت در هيچ امري از امور آنان را ترجيح داده بودند؛ زيرا دلهايشان مالامال از حزن و اندوهي عميق بود و امام حزن و اندوه خود را در بسياري از مواضع اعلام کرده بود.

مورخان مي گويند: براي عمر مشکلي پيش آمد که در رهايي از آن سرگردان ماند. آن را بريارانش عرضه داشت و به آنها گفت: در اين امر، چه مي گوييد؟ گفتند: تو مرجع و جايگاه رفع مشکلات هستي. اين امر اورا خشنود نساخت و گفته خداي تعالي را تلاوت کرد که مي فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ و َقُولُوا قَوْلاً سَديداً». «اي کساني که ايمان آورده ايد! از خدا بترسيد و گفته اي شايسته بگوييد».

سپس به آنها گفت: «به خدا سوگند من و شما مي دانيم که مرجع آن و آگاه در مورد آن کجاست». گفتند: گويي که فرزند ابوطالب را در نظر داري. عمر گفت: «من جز او به کجا روم و آيا آزاده زني چون اورا آورده است؟». گفتند: اي امير المؤمنين! چرا اورا فرا نمي خواني؟

عمر گفت: آنجا که بزرگ منشي از بني هاشم و برتري از علم و خويشاوندي از رسول خدا صلي الله عليه و آله است، به سوي او مي روند نه اينکه او بيايد، برخيزيد تا نزد او برويم. آنان همگي به سوي آن حضرت شتافتند و او را در زمين ديوار کشيده شده اي متعلق به وي يافتند که شلواري بر تن داشت و بر بيل خود تکيه داده بود و آيه: «اَيَحْسَبُ الْاِنْسانُ أنْ يُترَکَ سُدي». «آيا انسان گمان مي کند که بيهوده رها مي شود». تا آخر سوره را مي خواند و قطرات اشکش برگونه هايش مي غلطيد.

آن قوم همگي به گريه افتادند. پس خاموش  دند و عمر درباره مشکلي که برايش پيش آمده بود از آن حضرت سؤال کرد و حضرت به وي پاسخ داد. پس عمر به او گفت: به خدا قسم! حق، تورا خواست ولي قوم تو نخواستند. حضرت فرمود: اي ابوحفص! از اينجا و آنجا چيزي نگو، آنگاه قول خداي تعالي را تلاوت کرد که مي فرمايد: «اِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ کانَ ميقاتاً». «روز جدايي وعده گاه باشد». عمر، متحير ماند و مبهوت شد و دست خودرا بر دست ديگر نهاد و از آنجا خارج شد در حالي که گويي به خاکستر مي نگريست.

بخش دوازدهم - ساختارهاي تربيتي امام حسين (ع)

 

در سبط پيامبر صلي الله عليه و آله و ريحانه اش امام حسين عليه السلام همه عناصر ناب تربيتي فراهم آمده بود که جز او کسي آنهارا به دست نياورد و او از جوهر و لُبّ آنها بهره برد، اين عناصر، آن حضرت را براي رهبري امت و تحمل رسالت اسلام با همه ابعاد و ساختهايش، آماده نمود و به او نيروهاي نامحدود روحي، از ايمان عميق به خدا و استقامت در شکيبايي بر محنتها و مصيبتها بخشيد که هيچ موجود زنده اي از نوع بشر بر آنها طاقت تحمل نداشت. اما قواي تربيتي که به دست آورد و در ساخت آن حضرت و رساندن عظيم ترين ثروتهاي فکري و اصلاحي به وي مؤثر بودند، عبارتند از:

وراثت «وراثت» به اين تعبير شده که آن عبارت است از مشابهت فرع با اصل و تنها به مشابهت ظاهر، محدود نمي شود بلکه خواص ذاتي و ساختار طبيعي را نيز شامل مي شود، آن گونه که علماي وراثت به صراحت بيان کرده و گفته اند: آن امري آشکار در همه موجودات زنده است؛ زيرا بذر پنبه، پنبه مي دهد و تخم گل، گل را نتيجه مي دهد و ديگر موارد نيز چنين است که فرع شبيه اصل است و در خواص و دقيق ترين صفاتش با آن برابر مي باشد. «مندل» مي گويد: «بسياري از صفات ارثي بدون تجزيه يا دگرگوني، از يکي از دو اصل يا از هر دوي آنها به فرع منتقل مي شود...». «هکسلي» اين پديده را با اين گفته خود مؤکّد مي سازد که: «هيچ اثر يا خاصه اي براي هيچ عضوي نيست مگر اينکه به وراثت و يا محيط بر مي گردد؛ زيرا ساخت وراثتي حدود احتمالي را معين مي کند و محيط، مقرر مي دارد که اين احتمال محقق خواهد شد. بنابر اين، ساخت وراثتي چيزي جز قدرت تعامل با هر محيطي به طريقي خاص نيست...». و مقصود اين است که همه آثار و خواصي که در دستگاههاي حساس بدن انسان ظاهر مي شود، به عوامل وراثتي و قوانين آنها بر مي گردد و محيط وقوع آن مميزات و ظهور آنهارا در خارج مقرر مي دارد بنابر اين،بنا به تحقيقات تجربي که متخصصان مباحث وراثت انجام داده اند، محيط، تنها عامل ياري دهنده به وراثت است. به هر حال، علماي وراثت بدون ترديد بر اين تأکيد دارند که فرزندان و نوادگان، بيشتر صفات نفساني و جسماني پدران و اجداد را به ارث مي برند و اين صفات، بدون اراده و اختيار به آنان منتقل مي شوند. اين مورد به صراحت در نوشته دکتر «آلکسيس کارل» درباره وراثت آمده است، آنجا که مي گويد: «زمان ادامه مي يابد، همان گونه که در فرع تا آن سوي مرزهاي جسمانيش امتداد پيدا مي کند... و حدود زمانيش از حدود اتّساعي آن دقيق تر و ثابت تر نيست، زيرا آن به گذشته و آينده مربوط است، علي رغم اينکه ذات آن به خارج از حال، گسترش نمي يابد... و فرديت ما آن گونه که مي دانيم، هنگامي به وجود مي آيد که اسپرم، وارد اوول مي شود، ولي عناصر ذات پيش از اين لحظه وجود پيدا مي کند و در بافتهاي والدين و اجداد و گذشتگان بسيار دور ما پراکنده مي باشد؛ زيرا ما از مواد سلولي پدران و مادرانمان ساخته شده ايم که در حالت ارگانيک تجزيه ناشده در گذشته توقف مي نمايد... و ما قطعات ناچيزي از کالبدهاي فراوان گذشتگانمان را در وجود خود داريم و صفات و کمبودهاي ما چيزي جز ادامه کمبودها و صفات آنان نيست...» اسلام، پيش از ديگران، اين پديده را کشف کرد&l

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: زندگی نامه امام حسین (ع), از بدو تولد, تا وقایع پس ار شهادت, روضه سوزناک, میثم مطیعی, حضرت زهرا, ادامه مطلب, مطالب زیبا, دانلودpdf, نلرزد, دل ما, ز تهدید و تحریم, ره ما حماسه است نه سازش نه تسلیم, مداحی با موضوع تحریم, محرم 92 , حاج میثم مطیعی با موضوع تهریم, نلرزد دل ما ز تهدید و تحریم,
[ پنج شنبه 26 دی 1392 ] [ 10:8 ] [ سید مهدی حسینی ]

ابر برچسب
درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتون خوش آمديد. بیایید در ابتدا سلامی به امام حسین(ع) و یاران با وفایشان عرض کنیم: .... السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین . . . . . .. نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع).....
خواننده انقلابي

لبيک يا حسين

div class=CenterSids>